حدود ۱۷ هزارنفر از مردم مشهد، امدادگر هلال‌احمر هستند| مشهد، میزبان بزرگترین بیمارستان امدادی کشور آخرین وضعیت جاده‌های خراسان رضوی | مه‌آلودگی و بارش باران در برخی محورها (۲۷ فروردین ۱۴۰۴) تاریخ واریز حقوق فروردین‌ماه ۱۴۰۴ مستمری‌بگیران و بازنشستگان تأمین‌اجتماعی بانک رفاه کارگران و سایر بانک‌ها + جدول درباره ضرورت توجه به قوانین موتورسواری | مانور مرگ روی دوچرخ! آموزش بی کیفیت؛ دانش آموز کم سواد میزان پرداختی دهک‌ها برای بیمه سلامت اعلام شد ۴۱ بیمار جدید مبتلا به هموفیلی در خراسان رضوی شناسایی شدند (۲۷ فروردین ۱۴۰۴) برنامه‌های ویژه هفته معلم در سراسر کشور اعلام شد بازدید از محوطه‌های تاریخی و موزه‌ها جمعه (۲۹ فروردین ۱۴۰۴) رایگان شد ایران در آستانه سالخوردگی زودرس اعضای بدن ۱۶۵ بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۸۲۶ فرد نیازمند به عضو پیوند شد (۲۷ فروردین ۱۴۰۴) ویدئو| قوه قضائیه: حکم اعدام تتلو صادر شده است | هنوز قطعیت آن اعلام نشده است توقیف خودرو‌های متخلف در پارکینگ‌های شخصی دستمزد مقطوع مبنای کسر حق بیمه مشاغل صنوف در سال ۱۴۰۴ اعلام شد معاون آموزش ابتدایی: در اجرای طرح «حامی»، هیچ هزینه‌ای نباید از خانواده‌ها دریافت شود سخنگوی قوه‌قضائیه: حکم پرونده چای دبش در حال اجرا است | ایران به هیچ قدرتی باج نمی‌دهد + فیلم افزایش ۲۹ درصدی اختلالات خلقی در روز‌های آلوده هشدار به بیماران قلبی | مراقب گرمای شب‌ها باشید رئیس اتحادیه پیشکسوتان جامعه کارگری: امیدواریم در اردیبهشت‌ماه شاهد افزایش حقوق و صدور احکام جدید برای بازنشستگان باشیم آدم ربایی اتباع بیگانه غیرمجاز در مشهد پیش‌بینی بارش برف و باران بهاری در خراسان رضوی و ۱۳ استان دیگر طی امروز و فردا (۲۷ و ۲۸ فروردین ۱۴۰۴) احکام جدید حقوق بازنشستگان کشوری به همراه متناسب‌سازی صادر می‌شود آغاز سفر‌های کیش برای بازنشستگان کشوری از اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ با خواص بی‌نظیر کرفس آشنا شوید جزئیات افزایش حقوق بازنشستگان در سال ۱۴۰۴ اعلام شد + جدول افزایش حقوق به همراه متناسب‌سازی اگر دیسک کمر دارید، این کارها را هرگز انجام ندهید نمک‌های ممنوعه را بشناسید گردوخاک، ۸۲ نفر را در شوش راهی بیمارستان کرد (۲۶ فروردین ۱۴۰۴) مدارس کدام استان‌ها فردا (چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۴) تعطیل است؟ در هوای آلوده چه غذاهایی باید مصرف کنیم؟ آماده‌باش مدیریت بحران خراسان رضوی درپی رگبار باران و طوفان در سطح استان | تاکنون حادثه جدی گزارش نشده است (۲۶ فروردین ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

آخرین بار کی پدرت را دیدی؟

  • کد خبر: ۷۳۵۴۷
  • ۱۷ تير ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۷
آخرین بار کی پدرت را دیدی؟
حبیبه جعفریان - نویسنده و روزنامه نگار

سی وپنج سالم است. در اتاقی که یک تخت یک نفره وسط آن است، ایستاده ام، تنها. روی آن تخت یک نفره که از آن مقدار زیادی لوله و سیم آویزان است، پدرم خوابیده است. سر یا ته همه آن لوله‌ها و سیم‌ها به جایی در بدن او وصل می‌شود. چشم هایش بسته است. چهار ماه است در کماست. هر روز می‌آیم همین جا، می‌ایستم کنار این تخت و نگاهش می‌کنم. گاهی دستش را که انگشت‌های کشیده‌ای دارد، می‌گیرم. فشار کوچکی می‌دهم که بعضی روز‌ها او هم با فشار کوچکی، جوابم را می‌دهد.


پرستارش به من می‌گوید: «باهاش حرف بزن! می‌فهمه.». من، اما فقط نگاهش می‌کنم. گاهی از چشم هایش همان طور که بسته است، قطره‌ای سر می‌خورد پایین. آیا درد می‌کشد؟ من ایستاده ام و این منظره را تماشا می‌کنم. نه نزدیک‌تر می‌شوم نه از اتاق می‌آیم بیرون. انگار منتظرم آخرش را ببینم. آخرش چه می‌شود؟ پدرم می‌میرد؟


آن شب بابا تنها مانده بود. پرستار نداشت. خواهر و برادرهایم هم هیچ کدام نمی‌توانستند بیمارستان بمانند. شب چهارشنبه سوری بود. آخرین چهارشنبه سال که شهر با آتش بازی و ترقه، قرق و محاصره می‌شود. یادم هست ساعت ۹ شب بود و تازه از سر کار رسیده بودم خانه که برادرم زنگ زد و این‌ها را گفت. گفت تو می‌توانی بروی پیشش بمانی؟ گفتم می‌توانم و رفتم بیمارستان.


از پنجره اتاق می‌دیدم که فشفشه‌ها با صدای خفه‌ای در آسمان باز می‌شوند و ترقه‌ها گستاخانه زوزه می‌کشند و جلوی پای عابر‌ها می‌ترکند. بابا چشم هایش بسته بود. اتاقی که تخت بابا را وسطش گذاشته بودند، بزرگ، تمیز، زشت و سفید بود با یک کمد دیواری جادار که آن تهش، لباس‌های بابا در چوب لباسی آویزان بود. کف کمد یک پوشه افتاده بود؛ نامرتب و به حال خود رهاشده. برش داشتم. گزارش پزشکی روزانه بابا بود در این سه ماه. قند،  چربی، اوره، عفونت، ضربان قلب،  تنفس و ضریب هوشیاری که عددی بود نزدیک به مرگ.

 

شروع کردم به خواندنش. اول سرپا بودم. بعد پخش شدم کف اتاق روی سرامیک‌های سفید و همه آن اعداد احمقانه بی رحم را در آن ستون‌های کج وکوله دانه دانه مرور و بررسی کردم. وسطش هر ۱۰ دقیقه می‌رفتم صورت بابا را نگاه می‌کردم و دستم را جلوی بینی اش می‌گرفتم که لوله‌ای داخلش بود.


آن شب تا صبح در همین آمدورفت بودم. یک بار که رفتم سراغش، ۵ صبح بود. وقت نماز، چشم هایش باز بود، ولی بریده از جهان. تخت را دور زدم (به پهلو خوابانده بودندش.) آمدم پشتش ایستادم و لب هایم را چسباندم به گوشش. از قرآن چیز‌هایی حفظ بودم. خودش یادم داده بود. از بچگی و برایش خواندم: «والعصر. ان الانسان لفی خسر. الاالذین امنو و عملوالصالحات و تواصوبالحق و تواصوبالصبر.» چشم هایش را نمی‌دیدم که آیا هنوز باز است یا نه، ولی صدای نفس هایش را می‌شنیدم که کم کم شمرده و آرام می‌شد.
آن شب آخرین باری بود که پدرم را دیدم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->